جشن تولد شاعر حیرت و راز
رویایی در خیالهای خود پرانتز و محتوایش را از ریخت میاندازد، یا به قول خودش از واقعیت میاندازد و پدیدارهای مشکوک جهان را به ماوراء میبرد. این پدیدارها در عبور از مشکوک تا ماوراء، ضلع تازهای را طی میکنند و از شک به نفی میرسند و جهان و مظاهرش در ذهن او حضور دیگری مییابد. […]
رویایی در خیالهای خود پرانتز و محتوایش را از ریخت میاندازد، یا به قول خودش از واقعیت میاندازد و پدیدارهای مشکوک جهان را به ماوراء میبرد. این پدیدارها در عبور از مشکوک تا ماوراء، ضلع تازهای را طی میکنند و از شک به نفی میرسند و جهان و مظاهرش در ذهن او حضور دیگری مییابد. رویایی در همین مرحله است که به مفهوم حجم میرسد چرا که در بازگشت به خود، زبان او ضلع دیگری ست که دستاوردهای او را با او میآورد: شعر حجم و شهود زبانی؛ آنچه در بیانیه شعر حجم، حیرت و راز خوانده میشود.»
محمد آزرم، شاعر و پژوهشگر در یادداشتی که به مناسبت زادروز یدالله رویایی، شاعر و بنیانگذار شعر حجم (۱۷ اردیبهشت ۱۳۱۱ _ ۲۳ شهریور ۱۴۰۱) در اختیار ایسنا قرار داده، نوشته است:
«اندازه میگرفتم اگر او را
و آن صدای شب بو را
گر میشناختم،
در استخوانهای من اکنون وهم
زیباتر میچرخید
وقتی که حمله
– آراسته در خونم –
سوهای پنهان دارد
وقتی که حمله در خونم
آراسته میکند سوهای پنهان را
با آن صدای شب بو میآید
وز سمتهای خشک تنم او
میآید.
(لبریخته ۱۶۹، یدالله رویایی)
بیاندازه را چطور میشود اندازه گرفت جز با شعر، جز با وهمی که به قول «یدالله رویایی» در استخوان میچرخد؟ برای شناخت آن در کدام زاویه پدیدارشناختی قرار بگیریم که تقلید را خط بزند، عادت و هنجار را خط بزند، با حمله در خون، سوهای پنهان را متجلی کند، جز شعر؟
لازمه شناخت هر پدیده و شعر به مثابه یک پدیده زیباشناختی آن است که در زاویه پدیدارشناختی خاصی مستقر شویم و با تعلیق اعتبارها با روش پدیدارشناختی «اپوخه» کردن، پدیده را متجلی کنیم. پس برای شناخت باید از شک آغاز کنیم. برای «هایدگر» هم پدیدارشناسی روشی برای شک کردن و مشارکت در چیزی بود که هرگز خود را کاملا نمایان نمیکند. پس با به تعلیق درآمدن ایدهها و تعاریف است که پدیدارها بر «من متفکر» متجلی میشوند:
کجای فاصلهی ما
روان تو ایستاده ست
روان ما آیا
تمام فاصله را از تپیدن
پر خواهد کرد؟
(لبریخته ۴۸، یدالله رویایی)
بر مبنای دیدگاه «هوسرل» هر انسانی یک وجود آگاهیطلب و حکمتجو است و برای اثبات خویشتن خویش باید به خودآگاهی برسد. و این تنها با فعال شدن من استعلایی ممکن میشود که در کانون عالم و شناخت قرار میگیرد. در قلمرو پدیدارشناسی هوسرل غایت کنش پدیدارشناختی آن است که پدیده بر من استعلایی یا من پدیدارشناختی تجلی یابد. من تلاش میکند خود را با شناخت و تفکر برکشد و بنمایاند:
از سطح سنگ
تو زمزمهی باد نهان بودی
تو دانش آفتاب گشتی
کز سطح سنگ
میراث ذرههایت را
با زمزمهی نهان باد میبردم
با زمزمهی نهان باد
من سطح سنگ میشدم
که آرزوی شکاف برداشتن
از نیروی پنهانی یک گیاه را میمردم
(دلتنگیها، ۱۴، یدالله رویایی)
هوسرل، من استعلایی یا «اگو» را برای ادراک به عنوان تجربه زیسته لازم میداند: «من» خیال میکند، «من» قضاوت میکند، «من» نتیجه میگیرد، «من» احساس میکند؛ پس دقیقاً خیالپردازی، خیالپردازی اگو و قضاوت، قضاوت اگو ست از آن چیزی که مورد خیالپردازی یا قضاوت قرار میگیرد.